(پست موقت) غیر والپیپر!
گربه
کمی که به خودم کش و قوس میدهم تقریباً توانسته ام از پس تنبلی صبح یک روزِ پاییزیِ تعطیل بر بیایم؛ نشسته کار هایم را مرور میکنم و طبق معمول فکرمیکنم: یک روز تعطیل برای انجام خیلی از کار های عقب مانده کافیست...
سوییشرت سرمه ای اسپرت دوستم را برمیدارم به سمت نانوایی؛ یک صف طولانی برای کشتن نیم ساعت ایده آل و البته ناخوشآیند است! در راه چند نفر عید را تبریک میگویند و من هم.
داخل اتاق یک تخت گوشه ی اتاق نشسته و چند جای پهن وسط اتاق دراز کشیده اند. یک نفر هم با دیدگاه های روشنفرکرانه اش طبق معمول آنسوی اتاق خواب است! پرده ها کشیده، اتاق تاریک و از لای پرده شعاع نوری خودش را به داخل می اندازد!
لباس هایم را که عوض میکنم برمیگردم. یک لحظه خشکم میزند. دقیق تر نگاه میکنم. نه! اشتباهی در کار نیست. یک گربه ی خردلی با راه راه های مشکی وسط تشک های پهن کف اتاق دراز کشیده و ... خوابیده!
خواستم در اتاق را باز کنم و با یک نهیب بیرون بیندازمش! ولی همان لحظه دقیق تر به او نگاه کردم؛ خوابیده! آرام و بی حرکت! فقط پهلوهای متصل به سینه اش به نشانه ی حیات بالا و پایین میرود! شُش های کوچک تری نسبت به هم اتاقی ام دارد به همین دلیل توازنی بین حرکت پهلوهایش با خروپف های هم اتاقی ام وجود ندارد!
روی تخت مینشینم و خیره خیره به او نگاه میکنم! فکرمیکنم: چقدر در آرزوی جای خواب اینچنینی ای بوده؟! طی یک سال چقدر باید شانس بیاورد تا بتواند یک ساعت داخل جایی که گرم تر از بیرون است بخوابد؟ گربه خواب هم میبیند؟ (اینجا گربه تکان میخورد و حالت خوابش را عوض میکند؛ دقیقا مثل خوابیدن های ما!) فرزندانش کجا هستند؟ شوهرش/زنش چه میکند؟ در مرام گربه ها شب را تنها در جای گرم و نرم خوابیدن نامردی نیست؟ و چندین پرسش دیگر در یک لحظه به سویم هجوم می آورد! گربه تکان میخورَد، اغلب چمبره زده و سرش روی پایش است ولی گاهی هم آزادانه ولو میشود!
آخر هم با خودم میگویم چقدر خوب است که خیلی ها به جای انسان گربه باشند! آرام، بی آزار و بدون تأثیر بر روابط اجتماعی و انسانی! (گربه بیدار میشود و به من خیره میشود، اتگار ترسیده، من هم آرام نگاهش میکنم بعد چند لحظه نه دنبال راه فراری میگردد نه به سمتم حمله میکند تا اقدام پیشدستانه انجام دهد! فقط چند لحظه ی دیگر نگاه میکند و آرام میخوابد!)
افسوس میخورم که چرا nikon 3200 ندارم تا در این نور کم بتوانم تصویر این گربه را به عنوان شخصیت الگو برای خیلی آدم ها ثبت کنم! باز مجبور میشوم به وصف کردن! روی پنجه هایم آرام به سمت کمد میروم و لپتاپم را برمیدارم. و برمیگردم روی تخت. صفحه ی بلاگ را باز میکنم، میزنم ارسال مطلب جدید و مینویسم:
کمی که به خودم کش و قوس میدهم تقریباً توانسته ام از پس تنبلی صبح یک روزِ پاییزیِ تعطیل بر بیایم؛ نشسته کار هایم را مرور میکنم و طبق معمول فکرمیکنم: یک روز تعطیل برای انجام خیلی از کار های عقب مانده کافیست...
باتبادل لینک موافقید؟ لطفااطلاع بدید...
آدرس وب ما: http://farslearn.com با نام: آموزش آنلاین